خودکار سیاه

دل نوشته های من

خودکار سیاه

دل نوشته های من

چیزی به پایان نمانده

چیزی به پایان نمانده...

پایانِ من و پایانِ تو ...

پایان من که در گوشه اتاق کز کرده ام و تو که شاد در کوچه ها و خیابان ها میخندی و میخندی

لبخندت ...

چیزی به پایان نمانده 

من در گوشه اتاق کز کرده ام و فکر میکنم،

 فکر میکنم به این درد، به انسان

فکر میکنم به این غم، به زندگی

فکر می کنم به این حس، به تو و تو و تو...

کاش راهی بود.. راهی به پایان 

پایانِ غمِ دردِ تو...

به قلم پناه بُرده ام و به نوشته ای که برای هیچ کس نمیخوانم

بجز برای تو 

کجا، کی و چگونه را نمیدانم

شاید فردا بیرون آمدم 

در خیابانی دیدمت

خندان...

میخوانم و میخوانم و می...

اگر دیگر نخندیدی چه؟!

شاید روزِ بعد از پایان

آری، بعد از پایان برایت میخوانم

چیزی به پایان نمانده...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد